آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

دلم گرفته ای دوست

گاهی وقتا هم هوای دل آدم این شکلی میشه ... دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من گر از قفس گريزم، كجا روم، كجا من؟ كجا روم؟ كه راهي به گلشني ندانم كه ديده برگشودم به كنج تنگنا، من نه بسته‌ام به كس دل، نه بسته دل به من كس چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من ز من هر آن‌كه او دور، چو دل به سينه نزديك به من هر آن‌كه نزديك، ازو جدا، جدا، من! نه چشم دل به سويي، نه باده در سبويي كه تر كنم گلويي به ياد آشنا، من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟ كه گويدم به پاسخ كه زنده‌ام چرا من؟ ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابري - دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من...   اینم ...
30 آبان 1392

تب نیکراد

نیکراد چند روز پیش بی دلیل تب کرد خیلی سخت بود از صبح ساعت شش روز پنج شنبه داغ بود و اصلا حال نداشت بچه ام... استامینوفن بهش دادم و فکر کردم مثل بیماری هفته گذشته آراد خوب میشه، تا اینکه شب ساعت دوازده به اوج خودش رسید. دیگه بعد دو سال بچه داری پایین آوردن تب زیاد برام سخت نبود ولی این بار تب نیکراد پایین نمی اومد و بدتر اینکه لرز هم داشت بچه کوچولوم... از ترس نمیدونستم چیکار کنم . شب و تا صبح بالا سرش بیدار بودیم . پدر جونم با وجود مشکلات خودش تا صبح کنار ما بیدار نشسته بود. نیکراد خیلی بد مریض میشه... خیلی هم اذیت می کنه موقع بیداری نه میذاشت پاشویه اش کنم و نه دارو بهش بدم... تا اینکه صبح شد و بردمش دکتر که آنتی بیونتیک بهش داد و فرداش ه...
30 آبان 1392

همیشه مهربان

فرشته های نازم، دنیای کودکی شما پر است از مهربانی و دوست داشتن. پر است از عشق و ایثار و همدلی. پسران شیرین زبانم ، تا دنیای بزرگسالی فاصله زیادی نمانده. خیلی زودتر از آنچه که به یاد بیاورید، بزرگ خواهید شد. خیلی زود تغییرات کوچک و بزرگ را در خود حس خواهید کرد. انگار همین دیروز بود که منتظر شنیدن یه آوای کوچک غیر از گریه از زبان شما بودم  و یا یک قدم بدون کمک من و یا در آوردن دندانهایتان. دلشوره های شیرینم ، دلواپسی هایم برای شما هیچ گاه پایانی نخواهد داشت و با هر قدم شما به سوی بزرگ شدن، قلب من در سینه بارها و بارها خواهد تپید.  شاپرکهای شاد زندگیم .  همه چیز در دنیا تکراری است جز مهربانی . فقط یک چیز را ...
29 آبان 1392

شعر

شعرهایی که تا 20 ماهگی میخوندید. حرف زدن این روزهای آراد و نیکراد تقریبا کامل شده و جمله های سه یا دو کلمه ای میگن. خصوصا آراد که شعرهای قشنگی رو می خونه و کلمات آخر هر مصراع رو کامل ادا می کنه . نیکرادم همینطور. فقط نیکراد تنهایی و بدون حضور جمع، این کار و می کنه و شعرها رو می خونه و نسبت به آراد کمی خجالتی تره. اشعاری رو که میخونید در ادامه مطلب براتون میذارم. چقدر مادرها خوشحال می شن وقتی بچه هاشون چیزهای جدیدی رو یاد میگیرن و با افتخار اونو همه جا بیان می کنن . انگار بچه هاشون مدرک دکترا یا بالاتر گرفتن. همیشه به این کار مادرهای دیگه خنده ام میگرفت وقتی جایی یه دوست یا آشنا میدیدن با افتخار به بچه شون می گفتن بیا این شعر و...
28 آبان 1392

فقط یک گوشه از شیطنت دوقلوها

  کوچولوهای خوردنی در این پست فقط یک چشمه ی کوچولو از شیطنت دوقلوهای شیرینم رو میبینید. این روزها واقعا شیطون و شیرین شدید. گاهی نمیدونم به شیرین کاریهاتون بخندم و یا از دستتون گریه کنم.  چند نمونه از شیرینکاریهاتون رو در ادامه میذارم تا ببینید.     آراد بعد از بازی با آرد. تا برم تو اتاق و برگردم شیشه ی آرد رو زمین بود و این قیافه ی آراد. وقتی بخاری خاموش میشه این روزگارشه. آراد هرازگاهی هم از خواب بلند میشه م میگه بوخایی. بازم شیرینکاری آراد و نیکراد و علاقه بیش از حد بچه هام به نقاشی و اثر هنریشون روی بالش. چه حالی میده وقتی 40 متر نخ دندون تازه از تو قوطی اش دربیا...
9 آبان 1392

غریزه مادری

وقتی مادر می شی ، محکوم میشی. اینو تازه فهمیدم. بعد از مادر شدن و بعد از گذر هجده ماه تازه فهمیده ام که، محکومم به حساس بودن. چرا زیادی حساسی؟ این شده تکه کلام فامیل و دوست و آشنا. همه انگشت اتهام به طرفت می گیرن که: چرا زیادی حساسی . این برای بچه بده و هزار تا حرف و حدیث دیگه. که:( بچه باید تو خاک و خل و آشغال و میکروب بزرگ بشه یا نمیدونم با هزار تا غذای تاریخ گذشته و فاسد بزرگ می شه. واللا ما هم بچه بزرگ کردیم و حساس نبودیم. یا اینکه مگه ما بزرگ نشدیم) ...خسته شدم. از اینهمه حرف و حدیث و اظهار نظر بیجا خسته شدم. از اینکه هر کسی به خودش جرات میده خودش رو برای بچه ی تو، مادر فرض کنه و نظر بده.از اینکه دیگران به نظرت احترام که نذارن...
8 آبان 1392

هر روز که می گذرد

خوب خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می كند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است من ترا به خلوت خدایی خیال خود بهترین بهترین من خطاب میكنم بهترینهای بهترین من! این روزها در گذر از ثانیه های کودکی شما، دلم برای روزهایی که می گذرد تنگ می شود. برای هر لحظه ای که با همیم و به پلک زدنی تمام می شود. هر روز که می گذرد، روزی از عمر شماست. هر روز که می گذرد از آن شماست. زندگی شماست و من با تمام خستگی هایم در طول روز، به شب که می رسم، آرزو می کنم که روز طولانی تر شود و شما زمان بیشتری برای زندگی کردن داشته باشید. پسرکهای زیبایم ، دیدن هر طلوع خورشید در کنار شما، نعمتی است...
7 آبان 1392

مامانش

    الهی قربونش برم ... آراد این روزا منو اینجوری صدا می کنه .... به من می گه مامانش   و خودشم در جواب خودش می گه: جانم . اینقدر شیرین صدام میکنه که دلم نیومد یه پست جدا برای این هنر بچه ام نذارم به ایناهاش میگه: ایناشا. بهش میگیم انگشتر... میگه: زیبا. هر چیزی رو خودش برمیداره و میگه نندازی. بعد پرتش می کنه. هر چیزی رو هم که به من بده میگه مرسی. العان هم ساعت 12 شبه و این آقا هنوز بیداره و داره با صدای بلند سخنرانی می کنه. به من میگه دست و از جام بلندم میکنه و میبره سراغ چیزایی که پرت کرده تا براش بیارم. باباش رو هم مهدی صدا میکنه یا بابایی. الانم سراغ مسواکش رفته تا بیارتش ولی نمیتونه و م...
5 آبان 1392